به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه شرق، دشوار نه‌فقط به دلیل سختی کار، بلکه فرسایش روحی-‌روانی زیادی را با خود به همراه دارد. از خبرنگاری به نام «زهره حاجیان» می‌گوییم که اهالی مطبوعات و همکارانش، او را «مامان» خطاب می‌کنند و خبرنگاران و هم‌حوزه‌ای‌هایش با آنکه او حالا به خاطر سختی‌های حاصل از بیماری، خانه‌نشین شده است، همچنان از او به‌عنوان یک پیش‌کسوت، راهنما و به نیکی یاد می‌کنند.

او چند سال پیش که در بیمارستان بستری و تشخیص ابتلا به سرطان تیروئید را گرفته بود، در فضای مجازی تصویری را منتشر می‌کند و چنین می‌نویسد: «لعنت به سرطان». دوستان و همکارانش در رسانه‌های دیگر که می‌دانستند به خاطر مشکلات کاری و سختی‌هایش، با افسردگی دست‌وپنجه نرم می‌کند، چنین واکنش نشان می‌دهند: «چرا دوباره از بیماران گزارش گرفتی تا روح و روانت نابود شود…؟». اما هیچ‌کدام از آنها متوجه نشدند که خودش، یعنی «زهره حاجیان» درگیر بیماری سرطان شده است… سرطان تیروئیدی که ناغافل او را درگیر و خانه‌نشین کرد.‌

او از مشکلات فراوان خانه‌نشینی، بیماری، دریافتی ناچیزش بعد از سال‌ها کار در مطبوعات و قلم‌زدن در رسانه‌ها، می‌گوید: «به‌طور هم‌زمان در روزنامه آرمان امروز و سایت خبری دیگری مشغول به کار بودم که به خاطر یک آنفلوانزا سراغ پزشکی با تخصص عمومی رفتم. دکتر بعد از معاینه و بررسی‌های بالینی، به من تأکید کرد ‌آزمایش تیروئید انجام دهم. این توصیه را جدی نگرفتم تا زمانی که یک روز که از منزل مشغول نوشتن و تکمیل گزارش بودم، ناگهان بیهوش شدم و زمانی که به هوش آمدم، خودم را رهاشده روی زمین دیدم، در حالی ‌که به خاطر عمل زانو، توان نشستن روی زانو را نداشتم. سراغ پزشک قلب رفتم و زمان معاینه و سونوگرافی کبد و قلب از او خواستم تا ناحیه گلو را هم بررسی کند که دکتر بعد از قراردادن دستگاه روی گلو، بسیار جدی هشدار داد که مشکل از گلو و تیروئید است و باید اقدام به نمونه‌گیری شود.

بعد از نمونه‌گیری و بررسی، مشخص شد ‌به سرطان تیروئید مبتلا هستم. بعد از تشخیص بیماری، اعلام کردند باید به‌سرعت تحت عمل جراحی قرار بگیرم؛ همین زمان، یعنی سال 98 تازه متوجه ابتلایم به بیماری دیابت شدم. در واقع من هم جزء آن سه میلیون نفری در ایران بودم که از ابتلا به بیماری‌ام غافل و ناآگاه است…».

قوانین دست‌وپاگیر برای دریافت انسولین ماهانه

او از مشکلات بیماران دیابتی چنین می‌گوید: «با اطلاع از بیماری قند، قرصی نشدم بلکه باید انسولین تزریق می‌کردم. بسیاری از مواقع انسولین پیدا نمی‌شود و کمیاب است؛ مجبور هستم آزاد تهیه کنم. در روز چهار بار انسولین تزریق می‌کنم و دارو یا قرص‌های دیگری هم دارم. با وجود اینکه اسم و مشخصات ما بیماران دیابتی در سامانه بیماران ثبت شده، اما هر ماه لازم است برای دریافت‌ تعدادی انسولین به پزشک مراجعه کنیم، پول ویزیت دوباره هم بدهیم تا برایمان انسولین تجویز شود و داروخانه با توجه به سابقه بیماری بیماران، دارو را تحویل دهد.

نیاز من به‌عنوان یک بیمار بسیار بیشتر از میزانی است که از داروخانه می‌گیرم؛ هر ماه ممکن است از انسولین‌های لنتوس و نورپید کم بیاورم و از داروهای اضافی دوست و آشنایانم استفاده کنم. دارو را به صورت آزاد تهیه کنم ‌یا اصلا قید داروی اضافی را بزنم.‌ قیمت انسولین دولتی 72 هزار تومان و قیمت آزاد هم حدود 170 هزار تومان است که تهیه آزاد آن برای بیماران دیابتی دشوار است. بیمار دیابتی وقتی دارو ندارد یا دارو کم می‌آورد، به مرگ نزدیک‌تر می‌شود.‌ برای تهیه داروهای سرطان تا امروز مشکل خاصی نداشتم، اما برای تهیه داروی قلب و انسولین، ‌چالش‌های زیادی داشتم».

مرور روایت‌های تلخ زنان آسیب‌دیده اجتماعی

«زهره حاجیان»، روزنامه‌نگار باسابقه، از خاطرات تلخ و شیرین کار در حوزه آسیب‌های اجتماعی می‌گوید؛ از صداهایی که هنوز زیر گوشش زمزمه می‌شود، از زنان و مردانی که نمی‌تواند چهره‌های رنج‌دیده‌شان را فراموش کند. او از دختران و پسران آسیب‌دیده، زنان و مردان دارای اعتیاد یا بهبودیافته از اعتیاد که در مراکز ترک اعتیاد، پارک‌ها یا شِلترهای مخصوص بودند، از زنان زندانی، افراد دارای معلولیت، کودکان کار، پسران فراری از خانه و بسیاری معضلات دیگر گزارش و روایت‌های فراوانی دارد.

«یک روز موقع انجام مصاحبه خبری از زنی که به شیشه اعتیاد داشت و باردار بود، پرسیدم‌ برات مهم نیست که نوزادت هم درگیر اعتیاد می‌شه؟ که خونسردانه گفت: «مگه وقتی مادرم من را باردار بود، به فکر اعتیاد و گرفتاری من بود که مواد مصرف می‌کرد؟». وقتی این‌طور شنیدم از طرح سؤالم عذاب وجدان گرفتم و به زنانی فکر کردم که مجبور بودند برای بقا، پابه‌پای همسران خود مواد مخدر مصرف کنند. یا دختران نوجوان و جوانی که بارها می‌گفتند با فراهم‌کردن بساط پذیرایی و منقل پدر، از سوی میهمانان وقت‌وبی‌وقت آزار و تجاوز می‌دیدند و دم نمی‌زدند یا فرار می‌کردند».‌

او زمانی نه‌چندان دور، در ابتدای گزارشی توصیفی از یک خانه چنین نوشته است: «چند کفش مردانه کنار خانه‌ای جفت شده است…»؛ «در گفت‌وگو چنین توضیح دادند که این خانه محل زندگی و جای خواب تعدادی از زنان بدسرپرست یا بی‌سرپرست است که برای پیشگیری از تکرار تجربه‌های تلخ گذشته‌شان، از آزارواذیت‌های احتمالی اهالی و همسایه‌ها گذاشته شده است.‌

تعطیلی مرکز کاهش آسیب در محله شوش و آواره‌شدن بسیاری از زنان و دختران آسیب‌دیده اجتماعی که بارها با آنها گفت‌وگو می‌کردم، فراموش‌شدنی نیست. هنوز صدا و چهره‌های این دختران و زنان را فراموش نکردم. اسم کوچک بسیاری از آنها را به خاطر دارم و مشکلات هرکدام‌شان به یادم مانده است.

یاد و خاطره رنج‌های مادر 80‌ساله‌ای که مجبور شده بود جرم حمل مواد مخدر پسرش را که بعد از یک بار عفو، دوباره گرفتار شده بود، گردن بگیرد تا پسرش با داشتن زن و بچه به زندگی ادامه دهد و خودش حالا در زندان چشم‌انتظار یک ملاقاتی بود».‌ تمام اینها آثار باقی‌مانده در ذهن «زهره حاجیان»، خبرنگار باسابقه‌ای است که سال‌ها در زمینه مشکلات و آسیب‌های اجتماعی اطلاع‌رسانی کرده و حالا مجبور است با کمترین میزان از حقوق بازنشستگی ماهانه، زندگی کند.‌

قلمم را به‌نفع گروه خاصی نفروختم

‌زهره حاجیان‌ از هزینه‌های جانبی درمان و چکاپ‌های ماهانه می‌گوید: «هر دو ماه یک بار باید از ناحیه گلو، اسکن و سونوگرافی انجام دهم. آزمایش‌های تخصصی و دیابت هم هزینه‌هایی دارد که روی هم ماهانه حدود پنج میلیون تومان‌ می‌خواهد. هیچ کمکی از طرف نهادهای دولتی دریافت نکردم و البته من هیچ خواسته یا تقاضایی هم نداشتم. اما باید از یک خیریه به نام «شفایار نیکان» هزینه‌های فیزیوتراپی، دندان‌پزشکی، پروتز، کشیدگی و… را که هزینه بالایی داشت، تقبل کرد.

ویزیت انجام آزمایش‌های تخصصی برای رماتیسم، لوپوس، اسکن استخوان و… هم توسط این انجمن پرداخت شد. چون در حوزه مشکلات خانواده شهدا و جانبازان نیز اطلاع‌رسانی می‌کردم، بسیاری از این خانواده‌ها هم هر هفته تماس می‌گیرند و از حالم جویا می‌شوند. اینها را گفتم که بگویم در دوره‌ای از زندگی، به خاطر بیماری و مشکلات مالی آن و برای پیوستن به جریانات خاص، به‌جز انعکاس‌ مشکلات، حرف و درد مردم، قلمم را نفروختم…».

این روزنامه‌نگار در کارنامه‌اش‌ فعالیت در روزنامه‌ها و سایت‌های متعددی را ثبت کرده است، اما خودش می‌گوید با وجود آنکه یکی از روزنامه‌خوان‌های پروپاقرص و جدی بوده که علاقه و استعداد زیادی در نوشتن داشته، اما به صورت اتفاقی وارد این حرفه شده است‌. «به صورت اتفاقی دخترم را در آزمون ورودی جذب خبرنگاران افتخاری برای محله ثبت‌نام کردم و دخترم را هم برای روز آزمون ثبت‌نام کردم.‌

آن زمان دخترم تا حدی به کار خبرنگاری علاقه داشت و تصور می‌کردم که می‌توانم با حضور در آزمون، به او کمک و تقلب برسانم؛ درحالی‌که دخترم اجازه کمک‌رساندن به او را نداد و از من خواست که به صورت مستقل در این آزمون شرکت کنم. من به خاطر علاقه شدید به خواندن روزنامه و گزارش‌ها، با یک‌سری از اصول مهم تهیه گزارش آشنا بودم.‌ به سؤالات پاسخ دادم.

درنهایت سؤالی در آزمون آمده بود که اگر شهردار (شهردار آن زمان قالیباف بود) را ملاقات کنید، چه صحبتی با او می‌کنید؟ به سؤال چنین پاسخ دادم: «چه دست‌های پنهانی باعث شد که شهردار پایتخت شوید؟». بعد که نتایج آزمون را جویا شدیم، دخترم آزمون را قبول نشد و من پذیرفته شدم. البته ‌دخترم سال‌ها بعد در خبرگزاری و روزنامه‌هایی کار می‌کرد و خبرنگار توانمند و بااستعدادی بود؛ دخترم به‌تازگی برای ادامه تحصیل و کسب تجربیات بیشتر مهاجرت کرده است…».

حذف خبرنگاران و نبود امنیت شغلی

‌زهره حاجیان‌ از شروع کار خبری در رسانه‌های مختلف و وجود چالش‌های فراوان برای خودش و دیگر خبرنگاران می‌گوید: «ابتدای کار چندین صفحه از همشهری محله را درمی‌آوردم و توان تولید محتوای مؤثر در مدت‌زمان اندک را داشتم. در اولین جشنواره مطبوعات هم به‌ عنوان پدیده روزنامه‌نگاری معرفی شدم و مورد تقدیر قرار گرفتم.

در روزنامه تابناک، نشریه پیک توانا، نشریه مهر نو، خبرگزاری ایسکانیوز، نشریه تخصصی زنان و آسیب‌های اجتماعی و… فعالیت داشتم و هم‌زمان گزارش‌های حق‌التحریری هم در روزنامه‌هایی مثل جام‌جم و ایران داشتم، اما روی هم رفته در هیچ کجا ثبات کاری و امنیت شغلی نداشتم. این بزرگ‌ترین مشکل برای خبرنگاران است.

بدون دلیل با تغییر تیم تحریریه، نیروهای خبرنگار و روزنامه‌نگار را بی‌کار می‌کنند. وقتی بعد از شش سال، بی‌دلیل و با تغییر مدیریت، عذر من و دیگر همکارانم را در خبرگزاری ایسکانیوز (وابسته به دانشگاه آزاد) خواستند و بی‌کار شدم. به‌شدت افسرده و ناامید بودم تا توانستم کار دیگری در مطبوعات پیدا کنم. نداشتن بیمه از مشکلات مهم دیگر است.‌ وقتی در روزنامه آرمان روابط‌عمومی مشغول شدم، از ابتدا اعلام کردند که برای خبرنگاران بیمه رد نمی‌شود. بااین‌حال مثل بسیاری از خبرنگاران دیگر، شرایط را پذیرفتم تا برای کم‌کردن فشارهای روحی و روانی، سرگرم کاری شوم که به آن عشق می‌ورزم…».

معیشت سخت و درمان گران با مبلغ ناچیز بازنشستگی

او ردنشدن حق بیمه ماهانه برای خبرنگاران را معضل بزرگی می‌داند و می‌افزاید: «زمانی که در همشهری می‌نوشتم، اطلاع درستی نداشتم که آیا بیمه‌ها رد می‌شود ‌یا نیاز به بررسی و کنترل دارد.‌ آن زمان امکان چک‌کردن بیمه در سامانه وجود نداشت. با آنکه سال‌های زیادی و بیشتر از 20 سال در رسانه‌های مختلف کار کردم، اما درنهایت سابقه بیمه من به 10 سال و پنج ماه ختم می‌شود که وقتی پیگیر کارهای بازنشستگی بودم، متوجه این موضوع شدم و نتوانستم به دلیل بیماری و ناتوانی‌های جسمانی حاصل از آن، پیگیری یا شکایتی کنم.‌

اسفند گذشته، یک‌میلیون‌و 960 هزار تومان و بعد از آن هم ماهانه حدود دومیلیون‌و 500 هزار تومان به‌ عنوان حقوق بازنشستگی دریافت می‌کنم. هزینه‌های دارو، درمان، فیزیوتراپی، ویزیت‌های دوره‌ای و قسط‌هایم هم بیشتر از این مبلغ دریافتی از بیمه است.‌ برای من که از ابتدا از نظر مالی مستقل بودم، سخت و خجالت‌آور است که برای هزینه‌های درمان از همسرم کمک بخواهم.‌ بسیاری از خبرنگاران همین شرایط را در سوابق بیمه‌ای‌شان دارند و حق و حقوق‌شان آن‌طور که باید و شاید پرداخت نمی‌شود».

‌زهره حاجیان، روزنامه‌نگار باسابقه، حالا توان کافی برای راه‌رفتن طولانی‌مدت را ندارد و می‌گوید از اینکه نمی‌تواند پابه‌پای همسرش برای کوهنوردی و طبیعت‌گردی برود، ناراحت است. او باید با عصا راه برود یا برای انجام کارها، به دیوار تکیه داده و تمام‌مدت مراقب عوارض پیش‌بینی‌نشده حاصل از بیماری دیابت باشد. «باید از همسرم تشکر کنم که بسیاری از مسئولیت‌های زندگی را به‌تنهایی به دوش می‌کشد.

تنها تفریح و دلخوشی همسرم بعد از ساعت‌ها کار روزانه، رفتن به کوه است که من نمی‌توانم به خاطر بیماری او را محدود کنم.‌ کارهای خانه به دوش همسرم افتاده و در کنار تمام مسئولیت‌ها، من را هم همراهی می‌کند. کسی که از افراد دارای بیماری خاص و سخت مریض‌داری می‌کند از خود بیمار بیشتر اذیت می‌شود. مریض‌داری کار دشواری است که دل بزرگی می‌خواهد».

source

توسط visitmag.ir