طلاق یکی از تجربه‌های سخت و تأثیرگذار در زندگی هر خانواده است. وقتی زن و شوهر تصمیم می‌گیرند از هم جدا شوند، تنها خودشان درگیر این تصمیم نیستند؛ بلکه کودکان آن‌ها نیز عمیقاً تحت‌تأثیر قرار می‌گیرند. برای کودکان، طلاق می‌تواند به معنی از دست دادن احساس امنیت، تغییر در محیط زندگی، و مواجهه با احساسات پیچیده‌ای مانند ترس، خشم، غم و سردرگمی باشد. در واقع، طلاق والدین نوعی بحران عاطفی برای کودک به حساب می‌آید، چون او هنوز در مرحله‌ای از رشد قرار دارد که برای درک و کنترل احساساتش نیاز به حمایت بزرگسالان دارد.

در این مقاله، به بررسی واکنش‌های هیجانی کودکان به طلاق والدین می‌پردازیم و سعی می‌کنیم بفهمیم چرا این اتفاق تا این اندازه برای کودک سخت است، چه عواملی شدت واکنش او را تعیین می‌کنند، و والدین چطور می‌توانند کمک کنند تا کودک بتواند این مرحله از زندگی را با آسیب کمتری پشت سر بگذارد.

برای بزرگسالان، طلاق ممکن است تصمیمی منطقی و نتیجه‌ی ناسازگاری باشد، اما برای یک کودک، طلاق معمولاً غیرقابل‌درک است. کودک هنوز مفاهیم پیچیده‌ای مانند جدایی، اختلاف، یا ناسازگاری شخصیتی را نمی‌فهمد. او ممکن است فقط ببیند که یکی از والدینش دیگر در خانه نیست و همه‌چیز تغییر کرده است.

بسیاری از کودکان در این مرحله احساس می‌کنند که خانواده‌شان «شکسته» شده است. احساس می‌کنند دیگر مثل قبل مورد محبت هر دو والد قرار نمی‌گیرند، یا ممکن است نگران شوند که یکی از والدین دیگر آن‌ها را دوست ندارد. این احساسات می‌تواند منجر به اضطراب، ترس از تنها ماندن، یا احساس گناه شود.

برخی کودکان حتی تصور می‌کنند که خودشان باعث جدایی والدین شده‌اند. مثلاً ممکن است فکر کنند اگر رفتار بهتری داشتند، والدینشان از هم جدا نمی‌شدند. این نوع تفکر باعث احساس گناه شدید می‌شود و به اعتماد‌به‌نفس کودک آسیب می‌زند.

واکنش‌های هیجانی کودکان به طلاق متفاوت است، اما در بیشتر موارد چند احساس مشترک وجود دارد که در شدت‌های مختلف ظاهر می‌شود.

الف) احساس غم و اندوه

غم از طبیعی‌ترین واکنش‌ها به جدایی والدین است. کودک ممکن است دلتنگ والدینی شود که از خانه رفته، و برای روزهایی که خانواده‌اش با هم زندگی می‌کردند، احساس دلتنگی کند. این غم ممکن است خود را به شکل گریه، بی‌حالی، یا کناره‌گیری از بازی و فعالیت‌ها نشان دهد.

ب) خشم و پرخاشگری

کودکان گاهی از والدینی که از هم جدا شده‌اند، عصبانی می‌شوند. ممکن است این خشم را نسبت به یکی از آن‌ها یا هر دو بروز دهند. کودک ممکن است احساس کند والدینش او را مجبور کرده‌اند در وضعیت ناخوشایندی قرار بگیرد، یا از اینکه کسی نظر او را نپرسیده ناراحت باشد. این خشم گاهی به شکل رفتارهای پرخاشگرانه، بدرفتاری در مدرسه یا مخالفت با قوانین بروز می‌کند.

ج) ترس و اضطراب

بعد از طلاق، کودک ممکن است نگران آینده باشد: آیا دیگر پدر یا مادرش را می‌بیند؟ آیا خانه‌اش تغییر می‌کند؟ آیا هنوز کسی از او مراقبت خواهد کرد؟ این پرسش‌ها در ذهن او اضطراب زیادی ایجاد می‌کند. برخی کودکان شب‌ها خواب بد می‌بینند یا از تنها خوابیدن می‌ترسند.

د) احساس گناه

احساس گناه یکی از خطرناک‌ترین واکنش‌هاست، چون می‌تواند درونی و پنهان بماند. کودک ممکن است فکر کند که او باعث طلاق شده است؛ مثلاً چون بدرفتاری کرده یا حرفی زده. اگر والدین به‌طور مستقیم به او اطمینان ندهند که این جدایی تقصیر او نیست، این احساس گناه می‌تواند در بلندمدت منجر به افسردگی یا مشکلات عزت‌نفس شود.

هـ) احساس سردرگمی

کودک نمی‌داند باید چه کسی را باور کند، یا طرف چه کسی را بگیرد. ممکن است والدین از هم بد بگویند و کودک در میان حرف‌های متضاد آن‌ها سردرگم شود. این وضعیت فشار روانی زیادی وارد می‌کند و احساس امنیت او را از بین می‌برد.

نحوه‌ی واکنش کودکان به طلاق تا حد زیادی به سن و مرحله‌ی رشدی آن‌ها بستگی دارد.

الف) خردسالان (زیر ۶ سال)

کودکان خردسال هنوز درکی از مفهوم طلاق ندارند. برای آن‌ها فقط مهم است که یکی از والدین دیگر در خانه نیست. آن‌ها ممکن است با گریه، بی‌قراری یا چسبیدن به والد دیگر واکنش نشان دهند. گاهی دچار شب‌ادراری یا بازگشت به رفتارهای نوزادی (مثل مکیدن انگشت) می‌شوند.

ب) کودکان دبستانی (۶ تا ۱۲ سال)

در این سن، کودک تا حدی مفهوم جدایی را می‌فهمد اما هنوز احساساتش بسیار قوی است. ممکن است بین والدین یکی را «مقصر» بداند و نسبت به او خشم داشته باشد. در مدرسه ممکن است افت تحصیلی پیدا کند یا گوشه‌گیر شود.

ج) نوجوانان

نوجوانان معمولاً بیشتر از کودکان خردسال می‌فهمند که طلاق به دلایل بزرگسالانه رخ داده است، اما این آگاهی همیشه باعث پذیرش نمی‌شود. آن‌ها ممکن است دچار خشم شدید شوند، به‌ویژه اگر احساس کنند یکی از والدین خیانت کرده یا خانواده را ترک کرده است. برخی نوجوانان به سمت رفتارهای پرخطر، فرار از خانه یا مصرف مواد گرایش پیدا می‌کنند تا از فشار عاطفی فرار کنند.

تأثیر نوع رابطه‌ی والدین پس از طلاق

یکی از مهم‌ترین عواملی که بر واکنش هیجانی کودک اثر می‌گذارد، نوع رابطه‌ی والدین بعد از طلاق است. اگر والدین بتوانند با احترام با هم ارتباط داشته باشند و در تصمیمات مربوط به کودک همکاری کنند، احتمال آسیب عاطفی کودک بسیار کمتر می‌شود.

اما اگر بین والدین درگیری، بدگویی یا دعوا وجود داشته باشد، کودک احساس می‌کند باید طرف یکی را بگیرد. این احساس «وفاداری دوگانه» بسیار دردناک است؛ چون کودک هر دو را دوست دارد و نمی‌تواند انتخاب کند. در نتیجه ممکن است از هر دو فاصله بگیرد یا دچار اضطراب و احساس گناه شود.

والدینی که بتوانند بدون سرزنش هم، با آرامش درباره‌ی موضوعات فرزندشان تصمیم بگیرند، در واقع به او پیام می‌دهند که هنوز یک تیم حمایتی هستند — حتی اگر دیگر زن و شوهر نباشند.

 تأثیر تغییرات محیطی پس از طلاق

طلاق معمولاً فقط جدایی عاطفی نیست؛ تغییرات زیادی در محیط زندگی کودک رخ می‌دهد:

  • تغییر خانه و مدرسه

  • کم شدن تماس با یکی از والدین

  • مشکلات مالی خانواده

  • تغییر در قوانین و نظم روزمره

هر یک از این تغییرات می‌تواند استرس‌زا باشد. کودکانی که ناگهان مجبور می‌شوند خانه یا دوستانشان را ترک کنند، احساس از دست دادن می‌کنند. اگر والدین نتوانند برنامه‌ای منظم برای دیدار و تماس کودک با هر دو طرف حفظ کنند، احساس بی‌ثباتی در او افزایش می‌یابد.

 تفاوت‌های فردی در واکنش کودکان

همه‌ی کودکان به یک شکل به طلاق واکنش نشان نمی‌دهند. برخی از آن‌ها بعد از مدتی به وضعیت جدید عادت می‌کنند، در حالی‌که برخی دیگر مدت‌ها درگیر ناراحتی و خشم می‌مانند. این تفاوت‌ها به چند عامل بستگی دارد:

  • میزان وابستگی کودک به هر یک از والدین

  • شخصیت و مهارت‌های سازگاری او

  • میزان درگیری و نزاع بین والدین

  • حمایت خانواده‌ی گسترده (مثل پدربزرگ، مادربزرگ، یا اقوام نزدیک)

  • چگونگی توضیح والدین درباره‌ی طلاق برای کودک

اگر کودک بداند که همچنان مورد محبت هر دو والد است و طلاق پایان رابطه‌ی او با آن‌ها نیست، معمولاً راحت‌تر با شرایط کنار می‌آید.

 پیامدهای بلندمدت هیجانی

واکنش‌های اولیه‌ی کودکان در طول زمان می‌تواند به پیامدهای عمیق‌تری منجر شود. در برخی موارد، اگر طلاق به درستی مدیریت نشود، ممکن است آثار هیجانی آن تا بزرگسالی ادامه پیدا کند.

برخی از این پیامدها شامل:

  • افسردگی مزمن یا اضطراب

  • مشکل در اعتماد به دیگران یا برقراری روابط عاطفی

  • ترس از ازدواج یا تکرار اشتباه والدین

  • احساس بی‌ارزشی یا طردشدگی

البته این نتایج حتمی نیستند. بسیاری از کودکان با حمایت و درک صحیح از سوی والدین و اطرافیان، می‌توانند حتی قوی‌تر و مستقل‌تر شوند.

 نقش والدین در کاهش آسیب‌های هیجانی

نقش والدین در این میان بسیار حیاتی است. چند اصل مهم وجود دارد که می‌تواند به کودک کمک کند تا طلاق را بهتر درک کند و احساس امنیتش حفظ شود:

 گفت‌وگوی صادقانه

والدین باید به زبان ساده و متناسب با سن کودک، علت جدایی را توضیح دهند بدون اینکه وارد جزئیات یا سرزنش همدیگر شوند. باید تأکید کنند که طلاق تقصیر کودک نیست و هر دو او را همان‌قدر دوست دارند.

 حفظ ثبات

تغییرات زیاد، اضطراب کودک را بیشتر می‌کند. بنابراین باید سعی شود برنامه‌ی روزانه، زمان خواب، رفتن به مدرسه و دیدار با هر دو والد به شکل منظم حفظ شود.

همکاری والدین

اگر والدین با هم بر سر زمان ملاقات یا مسائل مالی مدام درگیر باشند، کودک احساس ناامنی می‌کند. بهتر است اختلاف‌ها دور از او حل شوند و هیچ‌کدام از والدین از کودک به عنوان پیام‌رسان استفاده نکنند.

 توجه به احساسات کودک

کودک باید اجازه داشته باشد احساساتش را بیان کند؛ حتی اگر ناراحت یا خشمگین است. سرکوب احساسات باعث مشکلات روانی در آینده می‌شود. والدین باید با گوش دادن فعال، او را درک و حمایت کنند.

 مراجعه به مشاور یا روان‌شناس کودک

در مواردی که کودک علائم افسردگی، پرخاشگری شدید یا افت تحصیلی نشان می‌دهد، کمک گرفتن از متخصص ضروری است. مشاور می‌تواند به کودک در درک احساساتش کمک کند و مهارت‌های مقابله‌ای را به او بیاموزد.

 دیدگاه روان‌شناسی رشد درباره‌ی طلاق

از نظر روان‌شناسی رشد، کودک در هر مرحله نیازهای هیجانی خاصی دارد. طلاق اگر بدون آمادگی و حمایت صورت گیرد، می‌تواند این نیازها را برآورده‌نشده بگذارد.
به عنوان مثال، در نظریه‌ی «دلبستگی» (Attachment Theory)، گفته می‌شود که کودک برای رشد سالم نیاز دارد تا احساس کند مراقبان اصلی‌اش همیشه در دسترس و قابل اعتمادند. طلاق می‌تواند این احساس را تهدید کند، چون کودک ممکن است احساس کند یکی از مراقبانش او را ترک کرده است. اگر این احساس با توضیح و اطمینان همراه نباشد، ممکن است باعث اضطراب دلبستگی یا ترس از طرد در آینده شود.

در نظریه‌ی «اریکسون» نیز گفته می‌شود که هر مرحله‌ی رشدی با یک بحران خاص همراه است، مثل اعتماد در برابر بی‌اعتمادی، یا استقلال در برابر شرم. طلاق در هر مرحله می‌تواند تعادل روانی کودک را به هم بزند، مگر اینکه والدین بتوانند محیطی امن و قابل پیش‌بینی ایجاد کنند.

 سازگاری تدریجی و امید به بهبود

با وجود تمام دشواری‌ها، اکثر کودکان به مرور زمان با شرایط جدید سازگار می‌شوند. تحقیقات نشان می‌دهد که اگر حداقل یکی از والدین رابطه‌ی عاطفی گرم و حمایتی خود را حفظ کند، احتمال آسیب‌های جدی روانی بسیار کم می‌شود.

کودکانی که فرصت دارند احساساتشان را بیان کنند، با هر دو والد در ارتباط بمانند، و در محیطی آرام و بدون دعوا زندگی کنند، معمولاً بعد از مدتی به تعادل می‌رسند. حتی برخی از آن‌ها یاد می‌گیرند که با چالش‌ها بهتر کنار بیایند و در آینده روابطی سالم‌تر بسازند.

بنابراین، طلاق به خودی خود لزوماً ویرانگر نیست؛ بلکه نحوه‌ی مدیریت آن تعیین‌کننده‌ی اثراتش بر کودک است.

 جمع‌بندی

طلاق والدین تجربه‌ای عمیق و دردناک برای کودک است، اما لزوماً به معنای پایان شادی یا ثبات عاطفی او نیست. کودک در این دوران نیاز به محبت، ثبات، صداقت و همکاری والدین دارد. مهم است که والدین به جای درگیر شدن در خشم و سرزنش، اولویت را به آرامش و امنیت روانی فرزندشان بدهند.

اگر کودک احساس کند که هنوز هر دو والدش او را دوست دارند و در زندگی‌اش حضور دارند، احتمالاً می‌تواند از این بحران عبور کند و دوباره احساس آرامش پیدا کند. حمایت عاطفی، گفتگو و حضور همدلانه‌ی والدین بهترین دارو برای زخم‌های هیجانی کودک پس از طلاق است.

source

توسط visitmag.ir