ساعت‌های اولیه صبح بود که از اردوگاه بیرون زدیم و به سمت دارالفنون حرکت کردیم. به محض رسیدن به این مکان تاریخی، نسیم ملایم صبحگاهی بر صورتمان خورد و احساس کردیم که در دل تاریخ قرار داریم. دارالفنون، به عنوان اولین مدرسه عالی ایران، جایی بود که نخستین گام‌های علم در این سرزمین برداشته شد. وقتی وارد حیاط مدرسه شدیم، تاریخ در هر گوشه از آنجا زندگی می‌کرد. دیوارهای سنگی و کلاس‌های قدیمی نشانگر تلاش بی وقفه عالمان بود.

بعد از بازدید از دارالفنون، به سمت موزه ملی ایران باستان حرکت کردیم. وارد موزه که شدیم، در میان آثار باستانی و اشیای هنری که در آنجا به نمایش گذاشته شده بودند، حس عمیقی از آزادی، استقلال و میهن‌دوستی در فضا بود . هر قطعه از آثار هنری، تاریخ پر افتخار ایران را به زبان بی‌صدا روایت می‌کرد. آنجا بود که واقعاً متوجه شدیم که ایران نه تنها در گذشته‌های دور، بلکه در زمان حال نیز یک ملت پر افتخار و با فرهنگ است.

در موزه، مسافران خارجی زیادی دیده می‌شدند. هرکدام از آن‌ها به زبان‌های مختلف صحبت می‌کردند و از زیبایی‌ها و شگفتی‌های فرهنگ ایران شگفت‌زده بودند. به نظر می‌رسید که در آن لحظه، تمام دنیا در یک مکان کوچک جمع شده بود. صدای گویش‌های مختلف در فضا پیچیده بود و این تفاوت‌های زبانی به نوعی نشان‌دهنده‌ فرهنگ ایران بود.

در میان بازدیدکنندگان خارجی، برخی از آنها با دقت زیادی به اشیا نگاه می‌کردند و سوالاتی از راهنمایان موزه می‌پرسیدند. این علاقه‌مندی به تاریخ و فرهنگ ایران، به ما این احساس را می‌داد که این میراث فرهنگی مشترک نه تنها متعلق به مردم ایران، بلکه به بشریت است.

بعد از گشت و گذار در میان آثار تاریخی و هنری، تصمیم گرفتیم که یک عکس دسته‌جمعی بگیریم. همه در کنار هم ایستادیم، لبخند بر لب و خوشحال از اینکه چنین روزی پر از آگاهی و یادگیری را گذرانده‌ایم. این عکس، نه تنها لحظه‌ای از آن روز به یادگار می‌ماند، بلکه نمادی از دوستی و احترام بین فرهنگ‌ها و ملت‌ها بود.

در پایان، وقتی که به فروشگاه موزه رفتیم. در آنجا تعدادی سوغاتی و یادگاری خریدیم؛ برخی از اشیاء کوچک، کتاب‌ها و یادگاری‌هایی که همگی نماد تاریخ و فرهنگ ایران بودند و همیشه در یاد ما خواهند ماند.

source

توسط visitmag.ir