خبرگزاری مهر، گروه استان‌ها- سمیرا محمدی: با صدای خروسی که با آواز طنین اندازش اهالی آبادی را از پایان یک شب حکمرانی ماه با خبر می‌کرد، از خواب بیدار شد، سپیده هم از مهمانی شب رسید و از لابلای نی زارهای تالاب در پشت پنجره چوبی، جمال اتاق را روشن کرد.

ضیافت دو رکعتی در دل روستا

روسری گل گلی و چین دارش را سر کرد و با زلالی آب، وضو گرفت آینه شد و خودش را برای ضیافت دورکعتی با خدا آماده کرد و سجاده سبز رنگی که پدربزرگش از سفر کربلا برایش سوغات آورده بود را از طاقچه برداشت و حالا فضای اتاق پر شده از فرشته‌ها؛ آخر نماز خواندن مادر، لطف و صفای دیگری دارد.

چادر گل گلی و سجاده سبز را روی طاقچه گذاشت، به بیرون رفت تا در میان درختان انار و نارنج هوایی تازه کند، بوی پاییز از میان برگ‌های افتان و خیزان می‌آمد، خورشید از لابلای درختان سوسو می‌کرد و تلاقی نور خورشید با برگ‌های هزار رنگ درختان حیاط و لباس‌های سنتی و محلی «فاطمه» بومی از نقاشی زیبا خلق کرده بود که نمونه آن را از هیچ نقاش چیره دستی جز خداوند نکشیده و نتوان کشید.

صدای قل قل کتری از گوشه اتاق طبخ به گوش می‌رسید و فاطمه قصه ما به ناچار باید از این بوم نقاشی هزار رنگ پاییز در بیاید و برای یک صبحانه دلچسب، چای خوش عطر لاهیجان دَم کند.

روایت متفاوت از روزنگاری زندگی روستایی گیل بانو

«فاطمه» بانویی از تبار باران

تا قبل از اینکه چای دَم بکشد، بگذارید برایتان «فاطمه» این داستان بگویم؛ «فاطمه صانعی» بانویی از جنس روستا، مادری از تبار باران و گیل بانویی که ثابت کرد که بانوان گیل و دیلم برای خودشان یک پا «مرد» هستند.
فاطمه داستان بر خلاف ظاهر جوان و دل زنده‌اش، بیش از نیم قرن از خدا عمر گرفته و در طول این سال‌ها، بیشتر وقت خودش را وقف کار و تلاش و زندگی روستایی کرده است.

این بانوی خوش ذوق گیلانی که زاده روستای تیسیه خمام است، یک صندوق کارآفرینی ویژه زنان روستا راه اندازی کرده تا دیگر زنان و مادران روستایی را زیر چتر حمایتی خویش در آورد.

برگردیم به خانه روستایی و سنتی شکل فاطمه قصه، سفره‌ای از جنس محبت و عشق گوشه تراس پهن است که با دو استکان چای، نان محلی، پنیر، گردو و مقداری هم خرما به شکل هنرمندانه‌ای تزئین شده است.

علی آقا شوهر فاطمه خانم را می گویم، مردی زحمت کش و خانواده دوست که بیش از سه دهه با هم یک آشیانه پر از مهر و محبت برای هم ساختند و گویا الگوی زندگی شأن را از حضرت علی علیه السلام و فاطمه زهرا سلام الله علیها سرمشق گرفتند.

فاطمه قصه چای محبت و عشق را در استکان کمرباریک قدیمی ریخت و این دو عزیز به ضیافت صبحانه رفتند، حالا همه چیز برای یک روز زندگی در سایه کار، تلاش، عشق و امید فراهم است.

روایت متفاوت از روزنگاری زندگی روستایی گیل بانو

ترنم صدای زندگی از دل روستا

درب چوبی و گل گرفته لانه مرغ‌ها را باز کرد، مرغ و خروس‌ها با اشتیاق مثال زدنی یک روز زندگی شأن آغاز کردند؛ دان پاشی فاطمه خانم با صدای جیک جیک مرغ و خروس‌ها که نشان از آئین شکرگذاری است، پاسخ مثبت داده شد.

علی آقا هم درب طویله را گشود، گاو و گوساله‌ها یکی یکی وارد حیاط شدند و حالا نوبت به مادر این قصه هست تا با دوشیدن این گاوها، حاصل دسترنج و تلاش یک خانواده را استحصال کند.

زندگی روستایی در کنار تمام سختی و دشواری‌هایش در آن عشق، زندگی و امید جریان دارد و این باور قلبی را می‌توان در خانواده این بانوی گیلانی دید، بانویی که با هنر دست، فکر و اندیشه از کاه، کوه می‌سازد و از خاک گوهری کیمیا.

روایت متفاوت از مادربزرگ کارآفرین

عارف و محدثه دو فرزند فاطمه داستان هستند که به خانه بخت رفتند و حالا فاطمه خانم مادربزرگ قصه است، گیل بانویی که از دختری به مادری رسید و حالا یک مادربزرگ کارآفرین است.

برگردیم به روایت یک روز زندگی روستایی گیل بانو؛ کار صبح تقریباً همراه با حرکت خورشید تمام شده و کم کم به ظهر یک روز پاییزی هزار رنگ می رسیم، فصلی که هر موجود زنده‌ای را به عاشقی و عشق بازی وا می‌دارد.

«فاطمه» و کارگاهی از تولید و اشتغال در روستا

زنبیل‌های حصیری آویزان روی تراس، سبدهای چوبی، انواع محصولات کشاورزی و لبنی، ترشیجات و مرباجات نظم شده در گوشه حیاط همه و همه نمایشگاهی از کار و تلاش یک گیل بانو را به تصویر کشیده است، بانویی که با ظرافت زنانگی اش، کارگاهی از تولید و اشتغال در روستا ایجاد کرده است.

رقص رشته‌های نازک شده بامبوها

دامن چین چین گل گلی اش را پهن کرد و روی حصیری کنا بامبوها نشست، بامبوهایی که با دست‌های فاطمه غریبه نیست.

رقص رشته‌های نازک شده بامبوها از لابلای انگشتان ظریف فاطمه قصه یک اثر هنری بی بدیل را خلق کرد، بامبوهایی که حالا اصالت و هنر ناب گیلانی‌ها را به رخ همه می‌کشد.

الیاف چوبی بامبوها یکی پس از دیگری با هنر دست گیل بانوی قصه به اثری هنری تبدیل می‌شوند تا روزنه‌ای برای اقتصاد خانواده و معیشت ایجاد شود.

از شاهکار هنر دست‌های گیل بانو به شیر و لبنیات روستایی می رسیم، جایی که فاطمه خانم، شیری که صبح از دام‌ها دوشیده حالا می‌گذارد تا ماست ببندد.

مادر ماست‌های بند آمده را داخل نرخه می‌کند و با تکانه‌های گاه بی گاهش از ماست بند آمده دوغ و کره می‌گیرد، دوغ را داخل کیسه نخی و کره را در شیشه رنگی ریخت.

ساعت به ظهر رسیده است و فاطمه قصه باید فکری به حال نهار خانواده باشد، از باغچه کوچک در پستوی حیاط سبزی‌های تازه و معطر را چاقو زد و زیر شیر آب کنار حوض شست و تمیز کرد.

نردبان را پله کرد و از پشت بام گردوها را برداشت و دانه دانه با ظرافت زنانگی اش شکست و روی تخته چوبی سابید، مرغی را که علی آقا صبح سر بریده بود را درست کرد و حالا همه چیز آماده طبخ یک غذای خوشمزه است، از ظاهر و زوایای داستان بر می‌آید که نهار فاطمه «فسنجان» است.

سفره آرایی با محصولات محلی گیلان

کارهای یک زن روستایی مگر تمام می‌شود فاطمه قصه به قدری در گیر کارهای روزمره شده که نیم روز گذشت اما همچنان کارهای مانده روی زمین زیاد هست.

سفره نهار را همان گوشه تراس پهن کرد، زیتون، سبزی و مقداری هم سیرترشی را سفره آرایی کرد و علی آقا هم از راه رسید؛ نهار کنار یار در میان سوسوی پاییزی خورشید همراه با دوغ محلی می چسبد.

پس از یک چرت ظهر گاهی نوبت به سایر کارهای زندگی می‌رسد، از دان پاشی مجدد به مرغ‌ها و رسیدگی به باغچه گرفته و سامان دادن به کارگاه خانگی صنایع دستی؛ جایی که فاطمه صانعی را به آرامش می‌رساند، بانویی که ثابت کرد می‌توان با از بامبوهای خام دور افتاده اثری هنری خلق کرد و چرخ اقتصاد و معیشت یک خانواده و حتی روستا را روی پاشنه خودش چرخاند.

روایت متفاوت از روزنگاری زندگی روستایی گیل بانو

ترشی انار و دیگ مسی مادربزرگ

یاقوت‌های ترش مزه که روی درخت آویزان شده بودند و شاخه‌ها به احترام سخاوت زمین سر تعظیم فرود آورده بودند، را دانه دانه چید و در داخل سبد حصیری به نظم کشید.

دیگ بزرگ مسی را روی اجاق هیزمی گذاشت و دانه‌های یاقوت را پس از دانه کردن داخل دیگ ریخت و شعله را روی حرارت ملایم تنظیم کرد و پس از ساعتی، صدای قل قل از دیگ بلند شد بیشترین حجم آب دیگ تبخیر شده بود و حالا دانه‌های انار به ترشی اصل و طبیعی تبدیل شده است.

ساعت به عصر دل انگیز پاییز نزدیک شده و دام‌ها یکی پس از دیگری از چراگاه رسیدند، دام‌هایی که حاصل یک روز و تلاش و تغذیه شأن به شیر و گوشت تبدیل می‌شود.

هم چون روزهای گذشته فاطمه داستان به همراه همسرش مشغول سر و سامان دادن به دام و طویله شد.

چای عصرگاهی زیر درختان بهار نارنج به همراه کلوچه داغ فومن پس از یک روز پر مشغله در کنار یار می چسبد، کاری که فاطمه و علی برای هم خاطره سازی کردند و این بود روایت یک روز دلدادگی، عشق بازی، تلاش و زندگی یک گیل بانوی روستایی، که می‌تواند یک سبک زندگی برای بهتر زیستن باشد.

source

توسط visitmag.ir