به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه شرق، طبق گفته مددکارهای این هفت داستان که بین سال‌های 94 تا 97 فقط در منطقه پاکدشت ورامین اتفاق افتاده، حدود 30 آزار جنسی دیگر هم وجود داشته که به دلیل خلأهای قانونی و مسائل فرهنگی، اصلا قابل پیگیری نبوده است. هرچند این تعداد ذکرشده در گزارش هم به نتیجه خاصی نرسیده است؛ همچون بسیاری از روایت‌های دیگری که در سال‌های قبل با وجود رسانه‌ای‌شدن، به دلیل خلأهای قانونی حوزه کودک مسکوت مانده است. نمونه آخر آن ماجرای دختری 17ساله به نام شیما صباگردی که در سال 98 توسط یک راننده تاکسی مورد تجاوز و قتل قرار گرفت ولی در خرداد سال جاری با آزادی قاتل، پرونده بسته شد.

پسر یک‌ساله با آثار آسیب جسمی و جنسی

امیرعلی یک سال داشت که گروهی مددکار فعال در منطقه پاکدشت متوجه شدت آسیب جسمی و جنسی او توسط مادر و ناپدری‌اش که درگیر اعتیاد بودند، می‌شوند. مادر با توهم ناشی از مصرف شیشه، به خیال تمیزکردن چشم کودک، سوزنی را در سفیدی چشم او فرو کرده بود که همین باعث آسیب به چشمش می‌شود. به نقل از مددکارهای درگیر این پرونده، مادر و ناپدری هر بلایی که توانسته بودند بر سر این کودک ‌آوردند.

آثار آزار جنسی توسط ناپدری‌ روی بدن این کودک کاملا مشهود بوده است، به طوری که در زمان تحویل به بهزیستی آثار زخم ناشی از گازگرفتی‌ روی دهان، سینه و آسیب به اندام تناسلی او مشخص بوده. با وجود سن کم امیرعلی، مادر و پدر از او برای تکدی‌گری استفاده می‌کردند و حتی آثار سوزاندن بدنش با سیگار و ضربه‌های محکم به سر حین کتک‌زدن در معاینه‌های اولیه مشخص شده است.

با وجود این روزی که مددکارها از ماجرا مطلع می‌شوند و با اورژانس اجتماعی تماس می‌گیرند، این ارگان به آنها می‌گوید در آن ساعت نیرو ندارد. حتی به دلیل سابقه چاقوکشی ناپدری، مأموران کلانتری هم ترس ورود به خانه را داشتند. در نهایت با پیگیری مددکارها مأموران بهزیستی و دادگستری کودک را از این خانه خارج می‌کنند و حالا امیرعلی در بهزیستی تحت مراقبت است؛ هرچند پدر و مادر آزارگر هرگز مجازات نشدند.

 بهزیستی پناه ابراهیم نشد

ابراهیم هشت‌ساله در یکی از خانه‌های تیمی‌ منطقه پاکدشت با مادری قاچاقچی زندگی می‌کرد. مددکارهای این پرونده‌ اشاره می‌کنند که مادر و دایی ابراهیم جزء قاچاقچی‌های معروف این محل بودند. به دلیل اختلال در گفتار ابراهیم، این کودک مرتب مورد تحقیر روانی قرار می‌گرفت و حتی در بررسی‌های روان‌شناسی این مددکارها، او مشکوک به آزار جنسی بوده است.

به دلیل تکدی‌گری ابراهیم، حتی او را در مدرسه هم ثبت‌نام نکرده بودند. با وجود این مددکارها دو بار به بهزیستی نامه زدند و شرایط وخیم این کودک را برای آنها توضیح دادند؛ بااین‌حال همکاری خاصی توسط اورژانس اجتماعی صورت نگرفت و کلانتری هم به دلیل ایجاد درگیری گسترده با این خانواده، برای تحویل کودک و انتقال او به بهزیستی اقدامی نکرد. با این همه، مددکارها از طریق ایجاد ارتباط نزدیک با خانواده، برای حفظ جان و روحیه کودک او را به بهزیستی تحویل دادند.

اما مادر یک ماه بعد، برای پس‌گرفتن کودک از بهزیستی اقدام کرده بود و به‌رغم تلاش بسیار برای دوری کودک از فضای پرآسیب، ابراهیم به همان خانه‌ برگردانده شد. طبق گفته‌های مددکارها، بهزیستی با این کار تمام ارتباط سازنده‌ای را که با خانواده ایجاد شده بود، خراب کرد. یکی از مددکارها تأکید می‌کند: «چه قانونی است که این طفل معصوم را به مادر مصرف‌کننده و قاچاقچی مواد مخدر که خانه تیمی دارد و در محل به بزهکاری معروف است، پس می‌دهد؟».

تحویل کودک به خانواده‌ای که او را تشویق به تن‌فروشی می‌کردند

آناهیتا نام کودک آسیب‌دیده دیگری در منطقه پاکدشت است. دختری 9‌ساله که همراه‌ پدر و مادر درگیر اعتیاد خود در خانه‌ای تیمی زندگی می‌کرد و برای امرار معاش مادرش او را تشویق به تن‌فروشی می‌کرد. برای همین کودک مملو از آسیب‌های ناشی از تعرض جنسی بود. بعد از آنکه کودک به بهزیستی تحویل داده شد، آثار سوختگی با سیگار و اعتیاد ناشی از استشمام دائم دود مواد توسط اهالی خانه در او کاملا مشخص بود. حتی پیش آمده بود که توسط یکی از آزارگرها به او قرص تحریک جنسی خورانده شود.

شرایط آناهیتا به قدری دشوار بود که خودش بارها از مددکارها خواسته بود تا او را به بهزیستی ببرند. مددکارها با پیگیری از بهزیستی توانستند کودک را از این خانه آسیب‌زا بیرون بیاورند، اما یک ماه بعد پدر از زندان آزاد می‌شود و کودک را از بهزیستی به خانه برمی‌گرداند. بعد از این اتفاق، مانند بسیاری از موارد دیگر، ارتباط مددکارها به‌طور کامل با کودک و این خانواده از بین رفت و آناهیتا هم علی‌رغم خواسته خودش، به این خانه برگشت تا طبق معمول برای مادر تن‌فروشی کند.

متجاوزگر کودک هفت‌ساله تبرئه شد

ستاره هفت سال داشت که بعد از تعامل عمیق با مددکارهای منطقه پاکدشت، در مورد تعرض جنسی صاحبخانه‌ که مردی 60‌ساله است، صحبت کرد. به دلیل این تجاوزهای مکرر، ستاره دچار بلوغ زودرس شده بود و در تمام رفتارهایش نشانه‌های خشونت شدید دیده می‌شد. خانه ستاره و پدرش که پاتوق همه مصرف‌کنندگان محل شده بود، در اطراف منطقه‌ای بیابانی قرار داشت. هر روز که پدرش برای کار از خانه بیرون می‌رفت، صاحبخانه میانسال،‌ سراغ ستاره می‌رفت.

بعد از آنکه مددکارها از این ماجرا مطلع شدند، به‌سرعت محل زندگی این پدر و دختر را جابه‌جا کردند ولی مرد آزارگر به بهانه‌های مختلف باز هم‌ سراغ این کودک می‌رفت. همان موقع مددکارها برای حافظت از کودک طرح شکایت کردند و کودک برای آزمایش اثبات تجاوز و آزار به پزشکی قانونی رفت، اما به علت صحبت‌ها و حضور مکرر کودک در دادگاه و فشار روانی ناشی از رفت‌وآمدها به فضای دادگاه، پرونده به جایی نرسید؛ چون یکی از خلأهای موجود قانونی این بود که مددکارها باید برای اثبات تجاوز، با خود شاهد به دادگاه می‌بردند، درحالی‌که مددکارها تأکید دارند بیشتر تعرض و آزارهای جنسی، در خفا اتفاق می‌افتد. در همان زمان، آزارگر چند باری برای جلب رضایت پدر وعده پول داده بود. بعد از آن با وجود تأیید کمیته روان‌شناسی دادگاه مبنی ‌بر آزار کودک، این مرد فقط به جرم بزهکاری به 99 ضربه شلاق محکوم شد که در آخر از همان هم تبرئه شد.

متجاوزگر  دستگیر نشد

محمدامین 11 سال داشت که جوانی 20ساله در یکی از پارک‌های پاکدشت به او تجاوز کرد. جوان 20ساله با سوءسابقه پیش از این هم دختری 12‌ساله را مورد تعرض قرار داده بود، اما خانواده دختر از ترس آبرو سکوت کرده بودند. پس از این ماجرا، مادر محمدامین از متجاوزگر شکایت کرد که همان زمان متهم از ترس دستگیری متواری شد. بااین‌حال چند باری محل دقیق این متجاوزگر به پلیس اطلاع‌رسانی شد ولی این جوان دستگیر نشد و خانواده محمدامین به دلیل فشارهای روانی شدیدی که در محل‌ تحمل می‌کردند، به منطقه دیگری از شهر نقل مکان کردند.

پرونده آزارگر گروهی از دختران مختومه شد

چند دختر 9 تا 11 سال به دلیل تنگ‌دستی خانواده مجبور به کار در کارگاهی بودند که صاحب‌کار به اشکال مختلف باعث آزار جنسی آنها شده است. به‌طور مثال به دخترها فیلم‌های جنسی نشان می‌داده، بدن و اندام خصوصی آنها را لمس می‌کرده و آنها را مورد تعرض قرار می‌داده است. در مواردی حتی لباس این دخترها را درمی‌آورده و بدن آنها را لمس می‌کرده و دخترهای دیگر هم شاهد این موضوع بودند. با وجود این، یک روز دخترها از کارگاه فرار کردند و با پیگیری‌های مددکارها شکایتی علیه او ثبت می‌شود و پرونده به دادگاه ارجاع داده می‌شود. در نهایت مدتی کارگاه به دلیل نداشتن مجوز پلمب می‌شود و برای آزار جنسی با حکم صد ضربه شلاق پرونده مختومه می‌شود.

کودک قربانی در بهزیستی است و متجاوزگر آزاد

ترانه هفت‌ساله با مادر، ناپدری و پسر جوان ناپدری در آلونکی زندگی می‌کرد. مددکارها در ارتباط با این کودک متوجه آسیب روانی شدید او می‌شوند. پس از مدتی مشخص می‌شود این کودک در خانه توسط ناپدری و پسر جوان او مرتب مورد خشونت و کتک قرار می‌گیرد و حتی پسر جوان به صورت دائم به او تجاوز می‌کند و در نهایت دختر را تهدید به سکوت می‌کرده تا به مادر و ناپدری خود چیزی نگوید. مادر این کودک با میزانی از عقب‌ماندگی ذهنی متوجه موضوع تجاوز نشده بود و با پیگیری مددکارها این کودک به بهزیستی رفت و همان‌جا مورد حمایت قرار گرفت؛ هرچند تاکنون هیچ برخوردی با پسر ناپدری به دلیل تجاوزهای جنسی‌ انجام نشده است.

source

توسط visitmag.ir