چند سال پیش، حضور زنان در ورزشگاه فقط یک آرزو بود؛ رویایی که هر بار نزدیک میشد، با موجی از مخالفت و بحث و محدودیت عقب رانده میشد.
برترینها: چند سال پیش، حضور زنان در ورزشگاه فقط یک آرزو بود؛ رویایی که هر بار نزدیک میشد، با موجی از مخالفت و بحث و محدودیت عقب رانده میشد. در آن روزها، بعضی رسانهها حضور زنان را مسئلهای غیرضروری یا حتی نگرانکننده میدانستند. گزارشهایشان پر از هشدار بود و تیترهایشان از «حفظ حرمتها» حرف میزد. انگار سکوهای فوتبال، جایی ممنوعه برای نیمی از جامعه بود.
اما حالا همهچیز تغییر کرده؛ یا شاید فقط ظاهرش تغییر کرده. بعد از هر بازی، همان رسانهها با ذوق و هیجان عکسهایی از تماشاگران زن منتشر میکنند. مثل بازی روز گذشته استقلال و فجر در شیراز؛ قابهایی پر از رنگ و لبخند، پرچم و اشک شادی. و درست همینجاست که در دل این شادی، یک سؤال آرام بالا میآید: چه شد که ناگهان دیدن زنان در ورزشگاه از «ممنوع» به «زیبا» تبدیل شد؟
برای بسیاری از مردم، این تغییر ناگهانی طبیعی به نظر نمیرسد. بعضیها باور دارند که پشت این چرخش رسانهای، هدفی پنهان است؛ تلاشی برای ساختن تصویری آرام و مثبت از جامعه، حتی اگر واقعیت هنوز با آن فاصله داشته باشد. شاید این تصاویر قرار است نشان دهند که «همهچیز خوب است»؛ که زنان در فضای عمومی حضور دارند و محدودیتی نیست. اما همه میدانیم هنوز راه درازی تا برابری واقعی باقی مانده است. هنوز بسیاری از زنان پشت در ورزشگاه میمانند، هنوز ورودشان به مجوز و انتخاب بستگی دارد. هنوز در مشهد و اهواز زنان حق حضور ندارند. هنوز رسانهها برای حل این موضوع کمکی نمیکنند. هنوز بدترین جای ورزشگاه متعلق به زنان است.

با این حال، نمیتوان انکار کرد که لبخندهایی که در قابها میبینیم، واقعیاند. هیچ برنامهریزیای نمیتواند اشک شوق دختری را که برای اولینبار سکوهای ورزشگاه را میبیند، بسازد. شور و هیجان زنانی که با صدای سوت داور فریاد میزنند، چیزی فراتر از سیاست است. این احساسها از دل میآیند، نه از دستور.
اما شاید مسئله این است که رسانهها یاد گرفتهاند از همین احساس واقعی، تصویری بسازند که به نفع روایت خودشان تمام شود. لبخندها را نشان میدهند، اما نه گلایهها را؛ شادی را پخش میکنند، اما نه انتظارهای طولانی پشت درها را. آنچه به چشم مخاطب میرسد، بخش کوچکی از واقعیتی بزرگتر است؛ واقعیتی که در آن هنوز تبعیض وجود دارد، اما سعی میشود در قابها نادیده گرفته شود.
شاید پاسخ نهایی در تضاد میان «حقیقت» و «تصویر» پنهان است. رسانهها عوض شدهاند، اما نه لزوماً از سر باور، بلکه شاید از سر ضرورت. جامعه در حال تغییر است، مردم بیشتر میپرسند، بیشتر میدانند، و دیگر نمیشود همهچیز را پنهان کرد. پس بهتر است تصویری از تغییر نشان داده شود، حتی اگر تغییر واقعی هنوز کامل نشده باشد.
در نهایت، حضور زنان در ورزشگاه اتفاقی کوچک اما ارزشمند است. حتی اگر برخی رسانهها آن را ابزاری برای روایت دلخواه خود بدانند، باز هم همین دیده شدن، همین چند قاب لبخند، گامی به جلوست. چون هر بار که تصویر زنی روی سکوها پخش میشود، پیامی خاموش اما قدرتمند در دل جامعه تکرار میشود: ما هستیم، ما دیده میشویم، و دیر یا زود، هیچ قاب انتخابی نمیتواند ما را نادیده بگیرد.






