داستان ساکنان ساختمانی که برای جبران ضعف شبکه، مجبور به خرید پمپ آب شدند.
روزنامه هفت صبح: «۷۰ میلیون، فقط برای اینکه آب به طبقه چهارم برسد؟» مسعود این را میگوید و بعد انگار خودش هم شوکه شود، چند لحظه سکوت میکند. راهپله نیمهتاریک ساختمان بوی نم گرفته و صدای قطرههای آبی که از لوله اصلی چکه میکند، پسزمینه حرفهایش را وهمآلود کرده است. این فقط داستان مسعود نیست. در بیشتر ساختمانهای شهر، دیگر انتخابی وجود ندارد یا باید پمپ بخرید و مخزن بگذارید یا هر شب صف بطریهای آب معدنی را جلوی در خانه بچینید.
راهپلههایی که پر از اضطراب شد
«حسین» مدیر مجتمع ۲۰ واحدی شرق تهران، انگشتانش را روی نرده زنگزده میکشد و به لامپهای نیمسوز سقف خیره میماند. صدایش خسته است: «سه ماه قبل فروشنده میگفت پکیج کامل برای ساختمانمان ۹۵ میلیون تومان میشود. گفتم صبر کنیم شاید دولت کاری کند و فشار آب بهتر شود».
صدای یکی از همسایهها از طبقه پنجم بلند میشود: «بهتر شد حسین آقا؟! حالا باید ۱۳۰ میلیون بدهیم! همان پمپ دو پروانه که آن موقع ۲۰ میلیون بود، الان کمتر از ۲۷ میلیون گیر نمیآید. مخزن هم باید دو برابر بخریم. این یعنی هر واحد هفت میلیون تومان بیشتر!». حسین سرش را پایین میاندازد و زمزمه میکند: «آن موقع فکر میکردم با کمی صبر مشکل حل میشود. هر روز که گذشت، هم فشار آب کمتر شد، هم قیمتها بالا رفت. حالا همه از من جواب میخواهند».
مجادله زیرزمینی نصاب و خریدار
«محمد» نصاب قدیمی پمپ، در زیرزمین تاریک ساختمان با دستمال عرق پیشانیاش را پاک میکند: «کمتر از ۱۵ میلیون برای اجرت نصب نمیشود. اینجا باید نصف لولهکشی را از نو بکشم». حسین که به فهرست هزینهها نگاه میکند، اخم میکند: «۱۵ میلیون فقط اجرت؟ سال پیش همین کار را ۶ میلیون انجام میدادید».
– «آقا جان، همان سال پیش قیمت اتصالات یکچهارم این بود. لوله مسی شده طلا. اگر بخواهی بدهی دست کارگر تازهکار، بعد از یک ماه پمپ میسوزد و دوباره باید همینقدر خرج کنی». صدای موتورهای خاموش قدیمی و بوی رطوبت، فضا را سنگینتر میکند. همسایهها یکییکی پایین میآیند، هر کدام با حرفی. یکی میگوید: «شاید یک ماه دیگر صبر کنیم ارزانتر شد»، دیگری با صدای بلند میگوید: «طبقه پنجم یک قطره هم آب ندارد!». مجادله بالا میگیرد و حسین انگار زیر بار نگاهها له میشود.
بازاری که منتظر بیآبی است
«فاطمه» یکی از ساکنان ساختمان روبهرو میگوید: «سه ماه پیش مخزن ۱۵۰۰ لیتری هفت میلیون بود، حالا 10 میلیون شده. اتصالات و تابلوی برق هر هفته یک قیمت دارد. انگار همه منتظرند آب قطع شود تا بیشتر بفروشند». بازار تجهیزات آبرسانی حالا جایی شده که هر خبر خشکسالی، یک پله قیمتها را بالا میبرد. فروشندگان، زیر لب از کمبود کالا میگویند و خریداران در صفهای طولانی، هر روز بیشتر از قبل میترسند.
دولتی که نگاه میکند و شانه بالا میاندازد
«مریم» معلم بازنشسته، وسط بحث راهپله صدایش را بالا میبرد: «هر روز به ما میگویند صرفهجویی کنید، آب نیست اما نمیگویند چرا سالهاست شبکه آبرسانی درست نشده. حالا باید از جیبمان میلیونها تومان بدهیم تا دوش حمام خانهمان خشک نشود؟». او به بروشورهای پمپ که روی زمین پخش شدهاند اشاره میکند: «نه وامی هست، نه حمایتی. همهچیز نقدی و گران. آب که وظیفه حاکمیت است، چرا باید این بار را هم ما برداریم؟» صدای تایید همسایهها راهپله را پر میکند اما کسی جواب روشنی ندارد.
آب، کالایی لوکس
فقط پمپ دو پروانه ایتالیایی بین ۲۵ تا ۳۵ میلیون تومان قیمت دارد. مخزنهای ۳۰۰۰ لیتری ۲۰ میلیون شدهاند. اتصالات و شیرآلات؟ ۱۲ تا ۱۸ میلیون و دستمزد نصب که نصابها کمتر از ۲۵ میلیون تومان قبول نمیکنند. «محمد» نصاب، همانطور که پیچ آخر لوله را سفت میکند، زیر لب میگوید: «هیچکس باور نمیکند این قیمتها یک سال پیش نصف بود ولی من هر روز دارم میبینم. آب که کم شود، همه چیز طلا میشود».
ترس از فردای بیآب
مسعود در سکوت به صدای خسخس شیر آب طبقه چهارم گوش میدهد. حالا پمپ تازه در زیرزمین ساختمان نصب شده و صدایش مثل ضربان قلبی مصنوعی در گوش همه میپیچد اما خیال هیچکس راحت نیست. حسین در آخرین «جلسه راهپله» گفته بود: «میدانم اگر الان نخریم، چند ماه دیگر باید ۱۵۰ میلیون بدهیم ولی سوال این است که آیا تا ابد باید خودمان خرج کنیم یا روزی میرسد که دولت مسئولیتش را درباره آب جدی بگیرد؟». هیچکس جواب نداد. در سکوت، فقط صدای موتور پمپ بود که زیرزمین را پر کرده بود؛ صدایی که برای اهالی یعنی ادامه زندگی اما پشت این صدا، وحشتی پنهان کمین کرده: اگر فردا این هم جواب نداد چه؟