خلیج فارس: زمردِ افسون، در آغوشِ آفتاب
خلیج فارس، تنها یک دریا نیست، بلکه یک شعرِ ناتمام است، یک رؤیایِ آبی که در بیداریِ آفتاب، جان میگیرد. گویی خداوند، تمامِ رنگهای بهشت را در این پهنهٔ فیروزهای به ودیعه گذاشته است؛ از آبیِ آسمانی که در اعماقش غوطه میخورد تا سبزِ زمردینی که در آغوشِ ساحل، به خواب میرود.
در سحرگاهان، خورشید، همچون عاشقی دلخسته، از پشتِ افق سر بر میآورد و با بوسههای طلاییاش، چین و چروکِ امواج را مینوازد. نور، بر سطحِ آب میرقصد و هزاران رنگِ نو میآفریند، گویی الماسهای پراکندهای هستند که در هر تلالو، داستانی پنهان دارند.
امواجِ خلیج، نه فقط آب، بلکه زمزمههای تاریخ را نیز در خود حمل میکنند. آنها، شاهدِ رقصِ بادبانهای سپید بودهاند، شنوندهٔ آوازِ دریانوردانِ دلیر، و نگهبانِ رازهایِ پنهانِ صدفهایِ خاموش. هر موج، همچون دفتری کهنه، پر از خاطراتِ ناگفته است.
سواحلِ خلیج، پناهگاهِ تنهاییِ نخلهای سرافراز است. نخلهایی که ریشههایشان در خاک و سرشان در آسمان، حکایتِ استواری و امید را زمزمه میکنند. پرندگانِ مهاجر، همچون پیکهایِ عشق، با بالهای رنگینشان، آسمان را نقاشی میکنند و نوایِ دلتنگی را در گوشِ ساحل میخوانند.
شبهای خلیج فارس، قصیدهای از سکوت و نور است. ماه، همچون فانوسی نقرهفام، راه را برای ستارگانِ سرگردان روشن میکند و امواج، با لالاییِ آرامشبخش خود، مسافرانِ خسته را به خواب دعوت میکنند. در این شبهایِ جادویی، میتوان به صدایِ قلبِ دریا گوش سپرد و به اعماقِ روحِ خود سفر کرد.
خلیج فارس، نه فقط یک منبعِ ثروت، بلکه یک میراثِ فرهنگی است، یک شناسنامهٔ ایرانی. این دریا، در طولِ تاریخ، همواره مایهٔ افتخار و سربلندیِ ما بوده است و ما، وظیفه داریم که از آن پاسداری کنیم.
بیایید با هم، این زمردِ افسون را از گزندِ زمان و بیمهریِ انسانها حفظ کنیم و نامش را تا ابد، در قلبِ تاریخ، جاودانه سازیم.
جاودان باد خلیج فارس، تپشِ قلبِ ایران!
source