در سینما جهان سه ژانر جذاب وجود دارد بنام وحشت، جنایی و تریلر که برخی فیلمسازان با درهم آمیختن قراردادهای این سه با یکدیگر تلاش کرده اند تا بر جذابیت های فیلمهای خود بیافزایند؛ که فیلمهایی با محوریت یک قاتل سریالی از این دست فیلمها است.
“در دهه 90 میلادی، لی هارکر، مامور اف بیآی برای بررسی پروندهای مربوط به یک سری قتل و خودکشی در اورگان منصوب میشود. تمامی این پرونده ها به گونه ای است که در آن پدر خانواده به شکل فجیعی ابتدا زن و بچه اش را کشته و سپس خودکشی میکند. نکته مهم این است که در صحنه قتلها نامهای وجود دارد با رمزگذاری شیطانی و امضای لنگ دراز _ Longlegs که دستخط آن متعلق به هیچ یک از اعضای خانواده نیست. هارکر متوجه می شود که هر خانواده یک دختر 9 ساله دارد که در چهاردهم ماه به دنیا آمده، و همه قتل ها در شش روز قبل یا بعد از تولد دختر اتفاق افتاده اند. نکته مهمتری که هارکر به آن پی میبرد این است که زمان وقوع قتل ها، یک نماد مثلث پنهانی را در یک تقویم با یک تاریخ تشکیل می دهند. در میانه تحقیقات است که هارکر متوجه میشود که او و مادرش نیز ظاهرا با این پرونده ها در ارتباط هستند …”
در همان ابتدای فیلم موضوع یکسری قتل مطرح میشود که شکل رخ دادن آنها تماما مثل هم است و بعد از رمزگشایی نامه های رها شده در صحنه قتل توسط لی هارکر، وجود یک قاتل سریالی با عملکردی بسیار مرموز قطعی می شود.
رفته رفته عناصر روانشناختی نیز وارد داستان شده تا اینکه در همان نیمه ابتدای فیلم بیننده مطمئن می شود با تریلری وحشت زا و روانشناختی روبروست که با توجه به وجود پلیس، کارآگاه و قتلها، شکل جنایی نیز به خود می گیرد؛ همچون فیلمهای شکارچی انسان، هنری: تصویر یک قاتل زنجیرهای، سکوت بره ها و یا هفت.
در این سبک فیلمها بدلیل عنصر روانشناسانه، پرداخت شخصیت ها (قاتل و کاراگاه) باید به درستی انجام پذیرد و فیلمساز با همراه کردن بیننده در سیر تحولی شخصیت و داستان، در نتیجه ایجاد تعلیق، کاری کند که هیجان در فیلم رفته رفته بالاتر رود؛ همانند کاری که هیچکاک در روانی انجام می دهد.
اما در فیلم لنگ دراز فیلمساز تنها از عنصر غافلگیری استفاده کرده (خصوصا در 20 دقیقه پایانی) از این رو نه ما با معمایی روبرو هستیم که شخصیت قاتل را در صحنه اوج هیجان در پایان ببینیم، و نه ساختاری دارد که از نماهای نقطه دید و عکس العمل (شکار و شکارچی) هیجان به بیننده وارد شود.
از طرفی هم در طی فیلم نه شخصیت کارآگاه (لی هارکر) برای ما پرداخت می شود که با او همذات پنداری کنیم و نه قاتل به ما معرفی شده که ما منتظر کنش و واکنشها نسبت به رفتار قاتل باشیم.
در واقع فیلم برخلاف تمام جنجالهایی که بر سر آن رخ داده و برخی منتقدین آن را فیلمی بسیار خوب معرفی کرده اند، جز لحظاتی (آن هم در 20 دقیقه پایانی) هیچ عنصر هیجانی و جذابی در خود ندارد و میتوان آن را یک سوژه کاملا هدر رفته معرفی کرد.
پایان/