مطالعات روانشناسی و جامعهشناسی تأکید دارند که تنها راه شکستن چرخه خشونت، افزایش آگاهی و تلاش برای پیشگیری است. در کنار نظارت دستگاه قضایی و تدوین قوانین کاربردی، مهمترین قدم، افزایش شناخت افراد از مصادیق خشونت و قوانین مربوطه است. به همین منظور، نشست «خشونت علیه کودکان: علل و راهکارها از نظر حقوقی و روانشناسی» در روز سهشنبه، ششم شهریورماه، در بنیاد حقوقی بهمن کشاورز برگزار شد. در این نشست، کارشناسان به بررسی مصادیق خشونت علیه کودکان و علل آن پرداخته و به معرفی راهکارهای پیشگیرانه حقوقی و روانشناختی پرداختند.
فرزانه صفری، روانشناس کودک و نوجوان و یکی از کارشناسان این نشست، با اشاره به آمار جهانی، بیان کرد که از سال گذشته تاکنون، حدود یک میلیارد کودک در سنین 2 تا 17 سال به انواع خشونتها دچار شدهاند. او تاکید کرد که این آمار ضرورت توجه به اقدامات پیشگیرانه را دوچندان میکند.
خشونت علیه کودکان به انواع مختلفی تقسیم میشود: جسمی، عاطفی، جنسی و غفلت. خشونت جسمی شامل ضرب و جرح، سوزاندن و محدود کردن حرکتی است. خشونت عاطفی، که به عنوان خشونت پنهان شناخته میشود، شامل توهین، برچسبگذاری منفی و ایجاد احساس عدم کفایت در کودک است. خشونت جنسی شامل هرگونه رفتار جنسی اجباری یا سوءاستفاده است. غفلت، که اخیراً به عنوان یکی از انواع خشونت مورد توجه قرار گرفته، شامل بیتوجهی به نیازهای اساسی کودک است.
محیط خانواده نخستین جایی است که خشونت علیه کودکان اتفاق میافتد و پس از آن، مدارس و محیطهای اجتماعی قرار دارند.
خشونت محدود به آزار جسمی نیست
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه پیام ما، خشونت انواعی دارد. خشونت فیزیکی و جسمی، به وارد کردن هر ضربه یا لمسی به جسم کودک که تولید درد و ناراحتی بکند، گفته میشود. لگد زدن، پرتاب کردن، ایجاد جرح کردن، انجام عملهای جراحی اجباری، سوزاندن ، بستن دهان و دست و پای کودکان به منظور ایجاد محدودیت حرکتی، زندانی کردن آنها در محیطی که مجبور باشند به شکل ناخوشایندی بایستند یا بنشینند که برایش آزار دهنده باشد و وادار کردن کودک به بلع چیزی که دوست ندارد، از اقسام خشونت جسمانی است.
خشونت روانی یا عاطفی از مهمترین و بارزترین اشکال خشونت است که به آن خشونت پنهان هم میگویند. این نوع از خشونت برخلاف اقسام خشونت جسمی که معمولا برای مردم شناخته شده است، از چشم افراد دور مانده و به آن توجهی نمیشود. با وجود گسترش علم بشر و رسانههای اجتماعی هنوز هم این نوع از خشونت بسیار رایج بوده و تاثیرات فراوانی را برافراد میگذارد.
این نوع خشونت شامل رفتارهای گوناگونی میشود. توهین کردن یا استفاده از ادبیات تحقیرآمیز برای خطاب کردن کودکان، یا حتی اسمگذاریهایی که شاید از روی محبت انجام شده و از نظر والدین و مراقبین، بار معنایی مثبت داشته باشد، اما کودک را از هویت خود دور میکند، از اقسام خشونت روانی است. انواع برچسبگذاری چه مثبت و چه منفی نیز میتواند به آسیب روانی کودک بیانجامد. «صفری» در اینباره گفت: «کودکان تا سن 7، 8 سالگی هیچ درکی از «خود» ندارند و خودشان را در آیینۀ خانواده و اطرافیان میبینند. آنها از طریق رفتارهای ما درمورد خودشان اطلاعات کسب میکنند. بنابراین برچسبگذاریهای منفی، مثل استفاده از کلمات خنگ یا نادان، خودپنداره و اعتماد به نفس آنها را مورد تهدید قرار میدهد. استفاده از برچسبهای مثبت مثل کلمات باهوش، با استعداد و .. نیز باعث میشود عشق دریافتی آنها، عشقی با قید و شرط باشد و اجازۀ خطا را از آنها بگیرد. کودک دیگر نمیتواند خودهای مختلف را بیازماید و باور میکند که تحت شرایط خاصی دوستداشتنی است. اکثر این کودکان در آینده دچار کمالگرایی میشوند.»
تشویق کردنهای افراطی که منجر به شرطی شدن کودک میشود، تنبیه کردن، قهر کردن، رفتارهای انضباطی سختگیرانه، مقایسه کردن و بیثباتی والدین و مراقبین نیز از جمله رفتارهای خشونت آمیز روانی است که باعث میشود کودک در آینده اضطراب و ناکامیهای زیادی را تجربه کند.
غفلت نوع دیگری از خشونت است که تا 5 سال اخیر جزو انواع خشونت محسوب نمیشد، اما به دلیل تکرار آسیبهای ناشی از غفلت والدین و مراقبین، به یک طبقه جداگانه در انواع خشونت تبدیل شد. غفلت با بیتوجهی و بیاعتنایی که یکی از متدهای تربیتی است، متفاوت است. مثلا وقتی والد در حال انجام کاری است و به کودک خود توضیح میدهد که بعد از کارش با او بازی میکند یا به حرف او گوش میدهد، به حرف و بازی کنونی کودک بیتوجهی کرده است اما با گفتوگو و توضیح شرایط به کودک به او آموزش میدهد. اما غفلت با این شرایط متفاوت است.
مونیکا نادی: در ایران دادگاههای تخصصی برای رسیدگی به جرائم علیه کودکان نداریم. برای من بارها اتفاق افتاده که در دادگاهی به قاضی برخوردم که اصلا از وجود قانون حمایت از کودکان و نوجوانان خبر نداشت
غفلت انواع مختلفی دارد. غفلت پزشکی؛ مثلا زمانی که کودک بیمار است و به درمان نیاز دارد اما والدین درمان را عقب میاندازند، غفلت سرپرستی یا نظارتی؛ زمانی که کودک نیاز خود را اعلام میکند اما والدین پاسخی به نیاز او نمیدهند، غفلت محیطی؛ بودن کودک در محیطی که مناسب او نیست و بقا و سلامت روانشناختی او را به خطر میاندازد، غفلت عاطفی؛ تفاوت غفلت عاطقی با خشونت روانی این است که در اینجا کودک نیاز عاطفی خود را بیان میکند اما والد پاسخگوی نیاز او نیست و به نیاز او بیتوجهی میکند، غفلت آموزشی؛ این نوع غفلت هم شامل والدینی میشود که بنا به صلاحدید خود آموزش را از کودکان خود منع میکنند و هم والدینی که به دلیل فقر امکان فراهم کردن امکانات آموزشی را برای فرزند خود ندارند.
خشونت جنسی از دیگر انواع خشونت است. هر رفتار جنسی که از سوی یک فرد بزرگسال یا از سوی کودک سه سال بزرگتر از یک کودک بر روی او صورت بگیرد، از اقسام خشونت جنسی نامیده میشود. به زور بغل کردن و به زور بوسیدن کودکان و اجازه نگرفتن از آنها زمانی که میخواهیم هرنوع لمسی حتی لمس محبتآمیز انجام دهیم، شوخیهای جنسی در حضور و با کودکان، قرار دادن کودک در معرض روابط جنسی یا فیلم و عکسهای جنسی، لمس اندام خصوصی کودک و یا وادار کردن کودک به لمس اندام خصوصی بزرگسالان و هرگونه تجاوز به حریم خصوصی کودکان جزو خشونتهای جنسی در نظر گرفته میشود.
بدن هرگز فراموش نمیکند
آمارها نشان میدهند که بیشترین اثر خشونت بر کودکان، مرگ است و حدود هشتاد درصد از آنها نمیتوانند نجات پیدا کنند، که این موارد بیشتر شامل حال پسرها میشود. بعد از مرگ، بیشترین تاثیری که خشونت بر کودکان میگذارد، تغییرات ساختاری در بدن است. «فرزانه صفری» درباره تغییرات مغز در اثر خشونت توضیح داد: «اعمال خشونت بر کودکان باعث تغییرات ساختاری در آمیگدال مغز آنها میشود. وقتی یک کودک در سنین ایتدایی زندگیاش به جای مورد محبت قرار گرفتن، مورد خشونت قرار میگیرد و استرس زیادی را تجربه میکند، بخش نئوکورتکس، که بخش تفکری مغز بوده و مغز انسان را از مغز حیوانات متمایز میکند، رشد نمیکند و بخش آمیگدال مغز که بخش هیجانی، بدوی و حیوانی است رشد بیشتری میکند. در نتیجه مراکزی که مربوط به توجه، تمرکز، دقت، حافظه و تکلم هستند کوچک میشود و کودک در این حوزهها دچار مشکل میشود و اینگونه به نظر میآید که کودک مدام به مراحل اولیه رشد خود برمیگردد و توانایی رشد را از دست میدهد.»
بدن انسان از سلولهایی تشکیل شدهاست که حافظه دارند. هر اتفاقی که برای بدن و روان رخ بدهد در بدن باقی مانده و مسیر رشد سلولی را تحت تاثیر قرار میدهد؛ بنابراین بیماریهایی همچون بیماریهای قلبی و عروقی یا انواع سرطان نیز از اثرات شایع میان قربانیهای خشونت است.
خشونت یک چرخه است
از دیگر آثار خشونت، تقویت حس انتقام و ایجاد نگرشی مبتنی بر خصومت نسبت به دنیای اطراف خود است. همچنین در نتیجۀ اعمال خشونتآمیز آسیبهایی به حس ارزشمندی و اعتماد به نفس کودکان وارد میشود که منجر به مشکلات تحصیلی، اقدام به خودکشی و مصرف مواد مخدر در سنین نوجوانی و جوانی میشود.
خشونت یک چرخه است؛ به این معنا که خشونت به بقا و تکرار میل دارد. محال است که در جامعهای افراد خشونت ببینند، اما خشونت را باز تولید نکنند. سیر خشونت در جوامع به شکلی است که افراد هربار که خشونت ببینند، زیردستان خود را آزار میدهند. کودکان نیز در صورت مورد خشونت قرار گرفتن، این چرخه را ادامه داده و حرص خود را روی خواهر و برادرهای خود، حیوانات یا اسباببازیهایشان خالی میکنند.
ریشههای خشونت
جوامعی که درگیر نابسامانیهای اجتماعی و اقتصادی یا مسائلی مثل جنگ بوده و جوامعی که سلطه و کنترل زیادی بر افراد خود وارد میکنند، بیشتر از جوامع دیگر تولید خشم میکنند. «صفری» دراین باره گفت: «تا زمانی که افراد برای بقا و حقوق اولیۀ خود میجنگندند نمیتوانند، از سطوح عالی مغز خود استفاده و درست رفتار کنند.» از دیگر ریشههای خشونت اعتیاد، اختلالات روانی همچون اختلالات پدوفیلی، جهالت و کمبود آموزش است.
اقدامات پیشگیرانه
سازمانهایی مثل سازمان یونیسف و سازمان بهداشت جهانی برای پیشگیری از از اعمال خشونتآمیز فعالیتهایی انجام میدهند. اولین اقدام، ایجاد و اجرای قوانین برای پیشگیری از خشونت، مانند محدود کردن دسترس به الکل و سلاحهای مختلف برای افراد است. دومین اقدام تغییر ارزشهای جامعه به سمت ارزشهایی است که درنتیجه آن به کودکان به مثابه آیندهسازان دنیا نگاه شود. اقدام بعدی شناسایی محیطهای امن برای کودکان و فراهمسازی امکاناتی برای آموزش والدین از زمان بارداری است. اقدام آخر که به نوعی مهمترین و مؤثرترین اقدام در این حوزه است، آموزش مهارتهای زندگی به کودکان، والدین، معلمها و بعد از آن آگاهسازی همۀ افراد جامعه از حقوق کودک و مصادیق کودکآزاری است.
آموزش مهارتهای زندگی باید در مدارس اتفاق بیوفتد. «فرزانه صفری» با تاکید بر این موضوع به پروتکل آموزشی مهارتهای زندگی اشاره کرد که در دانشگاه شهیدبهشتی تلاش شد متناسب با فرهنگ ایرانی تغییراتی روی انجام شده و در آموزش و پرورش به اجرایی درآید، اما در نهایت با محدود کردن این برنامه به یک درس و ایجاد تغییرات در آن، این برنامه به اهداف خود نرسید. بنابراین امروزه کودکان مجبورند مهارتهای زندگی را نه در مدارس بلکه در کلینیکهای روانشناسی و از روانشناسان آموزش ببینند.
کودکان دارایی والدین خود نیستند
کودکان افراد مستقل دارای حقوق انسانی هستند. آنها هویت و شخصیتی مستقل از والدین و سرپرستان خود داشته و برخلاف دیدگاه سنتی بخشی از دارایی و مایملک خانواده خود نیستند. آنها دارای حقوق فردی و اجتماعی مختص به خود هستند. از آنجایی که کودکان آسیبپذیر و بیدفاعاند برای محقق شدن حقوق خود نیاز به حمایت دستگاههای قانونگذار و قضایی و سازمانهای مردمنهاد دارند. حقوق کودکان شامل امتیازاتی میشود که قانونگذار صرفنظر از نژاد، قومیت، ملیت، وضعیت مالی و تحصیلی خانواده و وضعیت جسمی و ذهنی کودکان برای آنها قائل است. از مهمترین حقوقی که برای کودکان در نظر گرفته شده است، حقوق محافظت از کودکان در برابر خشونت است. اما امروزه در جوامع علیرغم وجود قوانین، شاهد طیف گستردهای از اعمال خشونت علیه کودکان هستیم. این امر نشاندهنده آن است که قانون نمیتواند به تنهایی بازدارنده کودکآزاری یا هر گونه آسیب اجتماعی دیگر باشد و علاوه بر قوانین مترقی و کارآمد به زیرساختهای فرهنگی و اجتماعی هم نیاز است.
«مونیکا نادی»، وکیل دادگستری و فعال حقوق کودک، از کارشناسان این نشست بود که به بررسی قوانین و وضعیت حقوقی حوزه کودک در ایران پرداخت. او با اشاره به نیاز جوامع به قوانین و فرهنگ سالم، وضعیت جامعه ایران را اینگونه توصیف کرد: «وضعیت الان به شکلی است که قوانین یا ناکارآمدند، یا اجرایی نمیشوند. علاوه بر آن فرهنگ غلط جامعه هم کمکی به بهبود وضعیت نمیکند. برای مثال طبق قانون، کودک را نباید کتک زد. اما قانون درجایی دیگر اجازه «تنبیه متعارف» را به والدین در جهت تادیب کودکان خود میدهد. تنبیه متعارف تنبیهی است که عرف تایید کند. عرف ما هم به دلیل نگاه مالکیتی که به کودکان دارد، به والدین اجازه میدهد که هر کاری که دوست داشته باشند با فرزند خود بکنند. »
«نادی» در ادامه به معرفی قانون خاص حمایت از کودکان و نوجوانان پرداخت که در سال ۸۱ تصویب و در سال ۹۹ برای اصلاح اشکالات آن تلاشهایی انجام شد. در این قانون مصادیق بیشتری از خشونت علیه کودکان جرمانگاری شد و علاوه بر گسترش دامنه جرائم، برای گسترش مجازاتها و تامین ضمانت اجرا برای این قانون تلاشهایی صورت گرفت. بعد از تصویب این قانون، به مرور نهادهای اجتماعی هم متوجه اهمیت حقوق کودک شدند و مطالباتی در این زمینه صورت گرفت.
به گفته «مونیکا نادی»، مجازاتهای جرائم جنسی (در صورت موفقیت در اثبات جرم) به طور معمول در کشور ما دارای خلا هستند، به این معنا که مجازاتها یا سالب حیاتاند یا اصلا بازدارنده نیستند. در قانون خاص حمایت از کودکان و نوجوانان، تلاش شده است مجازاتهای جرائم جنسی علیه کودکان طبقه بندی شده و خلاهای آن تا حدی برطرف شود، اما هنوز این مجازاتها به طور کامل بازدارنده نیستند.
فرزانه صفری: بدن انسان از سلولهایی تشکیل شدهاست که حافظه دارند. هر اتفاقی که برای بدن و روان رخ بدهد در بدن باقی مانده و مسیر رشد سلولی را تحت تاثیر قرار میدهد. بیماریهای قلبی و عروقی یا انواع سرطان از اثرات شایع میان قربانیهای خشونت استغفلت و سهل انگاری، که یکی از اقسام خشونت علیه کودکان محسوب میشود، در این قانون اینگونه تعریف میشود: «کوتاهی در انجام تکالیفی از قبیل تامین نیازهای اساسی و ضروری کودک». این نوع از خشونت نیز در این قانون جرمانگاری شد، اما این امر بر این فرض ثابت است که بیتوجهی والدین منجر به آثار ملموسی بشود، وگرنه این سهلانگاریهای جرم تلقی نشده و مجازاتی هم برای آن در نظر گرفته نمیشود. هرچند که مجازاتهای تعیینشده برای این نوع از خشونت والدین، از حداقلیترین مجازاتها است.
آسیبها و سوءرفتارهای دیگری هم در این قانون جرمانگاری شدهاند اما در عمل الگوهای رفتاری خشونتآمیز همچنان در تمام اقشار جامعه تکرار میشوند و این قوانین بازدارنده نیستند. نادی در این مورد گفت: « مثل قوانین مربوط به کار کودک که میبینیم علاوه بر اینکه برای کودکان در خیابانها اجرایی نمیشود، برای سویههای جدید کار کودک مثل کودکبلاگری هم بازدارنده نیستند. یا میبینیم که معلمی که به دلیل آزار از مدرسه اخراج میشود، دوباره در مدرسهای در شهر یا روستای دیگر به راحتی مشغول به کار میشود.»
توجه قانون به پیشگیری
در قانون حمایت از کودکان و نوجوانان، برای اولین بار به پیشگیری و اهمیت آن توجه شد. در این قانون کودکانِ در معرض خطر معرفی میشود و نهادهای مختلف را به مداخله در وضعیت این کودکان ملزم میکند. به عنوان مثال طبق این قانون نهاد آموزش و پرورش و صداسیما به فعالیت در زمینه آموزش و اطلاعرسانی یا وزارت رفاه به بررسی وضعیت کودکان کار ملزم میشوند. همچنین این قانون برای بهزیستی و مددکاران امکاناتی را فراهم کرد تا در صورت مشاهده جرم بتوانند بدون گرفتن دستور قضایی، مداخله کرده و جلوی وقوع جرم را بگیرند.
همچنین با هدف ایجاد یک سیستم نظارت عمومی، طبق این قانون اگر فردی از وقوع جرم علیه کودکی مطلع شود اما به دستگاههای قضائی اطلاع ندهد، مجرم محسوب میشود.
دادگاه تخصصی برای رسیدگی به جرائم علیه کودکان نداریم
«نادی» درباره کاستیهای سیستم حقوقی در حوزه حقوق کودک گفت: « ما در ایران دادگاههای تخصصی برای رسیدگی به جرائم علیه کودکان نداریم. ما به مقام قضائی نیاز داریم که آگاهی و شناخت کافی از حقوق کودک و این قوانین داشته باشند. برای من بارها اتفاق افتاده که در دادگاهی به قاضی برخوردم که اصلا از وجود قانون حمایت از کودکان و نوجوانان خبر نداشت.»
قانون زمانی میتواند مؤثر باشد که بر روی کل فرایند حقوقی نظارت شده، نتایج آن پیگیری و در کنار آن برای مردم آگاهی ایجاد شود. از دیگر کاستیهای سیستم قضائی، عدم پیگیری وضعیت کودکان بعد از اثبات جرم و تعیین مجازات است. بسیاری از این کودکان دوباره به محیط ناآرام و در محدوده افرادی که به آنها آسیب رساندهاند بازمیگردند. البته قانون به مددکاران اجازه نظارت بر وضعیت آنها را داده است، اما این امر در عمل به دلیل وجود پروتکلهای اداری و بازخواست مددکاران، اجرایی نمیشود.